زن یونانی که اسیر شهوت صدام شد!

"پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.
او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه‌ای است که می‌توان فضای حاکم بر خاندان بعث در زمان حکومت صدام و خفقان موجود در عراق را از آن درک کرد.
مجله روسی "اوگونیوک" بخش‌های کوتاهی از این کتاب را متنتشر کرده است؛ لمپسوس در کتاب خود می‌نویسد که نخستین آشنایی وی با صدام، در سن 16سالگی اتفاق افتاده است. زمانی که صدام، تنها 30 سال سن داشت. وی می‌گوید که در آن زمان پدرش فردی متمول بوده که با سران عراق ارتباط داشته است.
خانم لمپسوس می‌گوید که از طریق یک خیاط ماهر، با صدام آشنا شد. وی معتقد است که با وجود اینکه صدام تمایلی به ازدواج با غیرمسلمانان نداشت، اما عاشق او شد اما از سوی دیگر، خانواده پریرسولا نیز با این ازدواج موافق نبوده و صدام نیز در آن زمان متأهل بوده است. با تمام این احوال صدام در دیداری به او گفته بود که همیشه با او خواهد بود و اگر بخواهد از صدام جدا شود، قطعاً او را می‌کشد.
 
http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Larg_Pic/29-9-1389/IMAGE634285171281417500.JPG
 
از نکات جالبی که وی در کتاب خود به آن اشاره می‌کند، این است که صدام حتی در زمان خواب نیز همیشه نگران و مضطرب بوده و به همین دلیل تفنگ مخصوص خود را روی سرش قرار می‌داده است، این عادتی بوده که همواره با صدام بوده و هرگز ترک نشده است.
مشکلات فوق مانع از ازدواج رسمی صدام با این زن یونانی بوده‌ اما او بر اساس خلق و خوی تمامیت خواهانه خود، همواره تلاش داشت تا هر چه را دوست دارد به دست آورد، حال به هر قیمتی که می‌خواهد باشد.
"لمپسوس" با مردی به نام "سیروب اسکندریان" ازدواج کرد که از ثروتمندان عراق بود اما ناگهان صدام در سخنانی تلویزیونی، از تغییرات جدید در عراق سخن گفت و اعلام کرد که ثروت‌های تعدادی از متمولان عراقی باید به نفع دولت صادر شود که نخستین نام لیست اعلام شده از سوی صدام، نام همسر این زن یونانی بود.
لمپسوس می‌نویسد: در این زمان به یاد سخنان صدام افتادم که می‌گفت: «من تو را هر جا که باشی دنبال می‌کنم، فکر نکن که تو را فراموش می‌کنم، تو در اختیار من هستی.»
پس از مصادره اموال این خانواده، اسکندریان بر اثر شوک روانی ناشی از این اقدام، به فردی قمارباز و شرابخوار تبدیل می‌شود اما چیزی نمی گذرد که خانه آنها نیز مصادره می‌شود. مرحله سوم ضربه به این خانواده نیز با حذف شوهر این زن انجام می‌شود، یکی از نزدیکان صدام، یک روز به منزل آنها می‌آید و به سیروب می‌گوید که باید فوری عراق را ترک کند، چرا که مردان صدام بزودی به سراغ وی خواهند آمد.
همان شب نیروهای صدام به سراغ خانه آنها آمدند و درب خانه را شکستند، اما از سیروب خبری نبود. مدتی بعد افراد رژیم بعثی آمدند و این زن یونانی را که همسر و خانواده وی را به زور از او گرفته بودند، به قصر صدام بردند.
وی می‌گوید که صدام تقریباً همه جا دستگاه‌های شنود نصب کرده بود و هرگز نمی‌شد چیزی را بر خلاف میل او مطرح کرد و برای همین، در بسیاری از اوقات، به تکلم با "زبان اشاره" پناه برده است.
دیکتاتور عراق حتی شبی که کویت را از دست او خارج کردند با لمپسوس بود. لمپسوس به بغض و گریه‌های صدام برای از دست رفتن کویت اشاره می‌‌کند و می‌گوید: در حالی که سربازان عراقی در مرزهای کویت توسط آمریکایی‌ها زنده ‌به گور می‌شدند، صدام در آن شب برای خوشگذرانی با من ترانه‌های "فرانک سیناترا" خواننده آمریکایی را پخش کرد.
 
http://www.mashreghnews.ir/Images/News/Larg_Pic/29-9-1389/IMAGE634285172113605000.jpg
 
پریرسولا پس از مدتی، مشاور عُدَی، پسر صدام و مدیر کمیته المپیک عراق شد؛ او 10 سال این پست را بر عهده داشته است که در همین اثنا، صدام یک بار از وی خواست که اخبار و گزارش‌های مربوط به عدی را به سازمان جاسوسی وی اطلاع دهد.
وی مدتی بعد، با اجازه صدام، به یونان رفت و مدتی را در آنجا اقامت کرد. خود او در توصیف این مدت می‌گوید که احساس خوشبختی می‌کرده و آرزو داشته که صدام، وی را فراموش کند اما این اتفاق نیفتاد و در یکی از روزها، سفارت عراق در یونان به وی اطلاع داد که باید حداکثر تا سه روز آینده خود را به بغداد برساند.
مصیبت‌های این زن یونانی به همین جا ختم نمی‌شود؛ او دختری نوجوان داشت که در سن 16 سالگی هدف تجاوز به عنف از سوی عدی پسر بزرگ صدام واقع می‌شود. طبق معمول، پریرسولا هیچ کاری از دستش برنیامد و مدت‌ها در این زمینه سکوت کرد و تنها به دخترش که بشدت افسرده شده بود، دلداری می‌داد. او شش ماه بعد، خیلی آرام ماجرا را برای صدام توضیح می‌دهد و صدام نیز برای تنبیه عدی تنها چند ساعت بدون محاکمه و تحقیق او را زندانی می‌کند، اما همین چند ساعت کافی است تا محافظان عدی چند روز بعد این زن را به قصد کشت کتک بزنند تا دیگر جرأت نکند ماجرایی را برای صدام تعریف کند.
پریرسولا به فضای وحشتناک خاندان بعث در عراق اشاره کرده و می‌نویسد که هر روز افرادی در شرایطی مرموز جان خود را از دست می دادند. شبح خیانت در همه جا خود را نشان می‌داد تا جایی که مرگ، جزئی جدایی ناپذیر از این زندگی شده بود. این حس زمانی پریرسولا را فرا گرفت که صدام روزی به او گفت: «باید به این اوضاع پایان دهیم!» وقتی زن از چگونگی این کار پرسیده بود، صدام گفت: «نمی دانم، باید فکر کنم، اما چیزی که خوب می‌دانم این است که هیچ مردی دیگر نباید به تو نزدیک شود.» همین اشاره برای زن کافی بود که مرگ را در یک قدمی خود ببیند.
صدام در آخرین دیدارهای خود به پریرسولا گفت: « تو تغییر کرده‌ای!» اما زن که می‌خواست خود را عادی نشان دهد، این موضوع را انکار کرد ولی می‌دانست که خیلی زود باید دست به کار شود وگرنه مرگ به سراغ او خواهد آمد.
پریرسولا فردای آن روز از صدام خداحافظی کرده و به محل کار خود رفت اما این آخرین دیدار او با صدام بود. مدتی بعد پریرسولا که از عراق فرار کرده بود، با شبکه آمریکایی ای بی سی مصاحبه کرد. زن، مطمئن است که صدام، این مصاحبه را دیده است. او اکنون در سوئد زندگی می‌کند و هرگز در کتاب خود، نخواسته که خود را "معشوقه صدام" بنامد چون این اسم را توهینی به خود می‌داند.

استخاره چاره ساز آخوند مقرب مظفرالدین شاه

آخوند مقرب مظفر الدین شاه که بسیار نیز به وی معتقد بوده است. بعضی تاریخ نویسان داستان‌های عجیبی را از این روحانی نقل کرده اند که تمییز و تشخیص، درستی از نادرستی این روایات تاریخی مبرهن نیست. ولی یا از روی حسد و کینه نقل شده و یا واقعا این مرد یک روحانی نمای زبردست بوده که توانسته دل از شاه ببرد و از کسوت مقدس روحانیت برای خود دکان درست کرده و ثروتی به هم زند.
 
 
داستان نقل شده به شرح زیر است:
«هر وقت هوا بنای رعد و برق را می‌گذاشت شاه فوراً در قعر اطاق پستوئی که به هیچ جا روزنه نداشت و تاریک بود مخفی شده فورا عقب سید بحرینی و پسرهایش می‌فرستاد و از ترس زیر عبای سید بحرینی قرار می‌گرفت و دست به دامان آنها می‌شد، الله و لبیک می‌گفت. آنها یاجدا یاجدا می‌گفتند و شاه مثل همان ابر بهاری گریه می‌کرد و مشغول نذورات و بخشش می‌شد».
تاج السلطنه، دختر ناصرالدین شاه در خاطراتش در باره باورهای مظفرالدین شاه و نقش سید حسین بحرینی، روحانی مورد اعتماد شاه قاجار می‌نویسد: «این برادر عزیز من از رعد و برق٬ خیلی ترسناک و معتقد به جن و پری و موهومات بوده است و این سید [بحرینی] در زمان انقلاب هوا و تیرگی رعد و برق البته باید در حضور باشد و شروع به خواندن اسم اعظم و آیات نماید و به اصطلاح در مقابل طبیعت واقع باشد. مبادا خدای نخواسته صدمه به وجود مبارک اعلیحضرت همایونی وارد شود و به مناسبت همین خدمت بزرگی که نسبت به اعلیحضرت می‌نمود فوق العاده دارای مرحمت و حقوق گزافی بود».
 
مظفرالدین شاه و ترس عجیب و غریب
عین السلطنه، ابعاد جالب و کمتر گفته شده ای را از ترس عجیب و غریب مظفرالدین شاه و بهره مندی سید بحرینی از مرحمت شاهانه و مواهب ملوکانه بازگو می‌کند: «... خودش می‌گفت [در سفر اروپا] راه آهن هر وقت از تونل می‌گذشت، من دَمَر زیر نیمکتها می‌افتادم و جلوی چشم خودم را با دستمال می‌گرفتم گوش خود را با انگشت می‌گرفتم تا رد شود و من نصفه عمر می‌شدم. وقتی که از پل رودخانه عبور می‌کرد همین کارم بود. امان از وقتی که کشتی خواستم بنشینم و انگلیس بروم تمام تنم می‌لرزید، هوش نداشتم در یکی از اطاقهای کوچک آنقدر دمَر روی زمین افتادم تا کشتی به ساحل رسید.
یک روز در اسب دوانی طهران میان چادر نشسته بود که نظام دفیله می‌کرد ابری در آسمان پیدا شد و یک غرشی کرد. هنوز هم این مطلب به مردم درست معلوم نشده بود شاه فی الجمله تکانی خورد. صدای دوم شاه تکان شدیدتری به خود داد جمعی که از واقعه مسبوق بودند فوراً گفتند نقلی نیست می‌گذرد. رنگ از روی شاه پریده بود. باز آسمان صدا کرد این دفعه شاه از روی صندلی برخاست مثل دیوانه‌ها به این سمت و آن سمت چادر نگاه می‌کرد تا پناهی بجوید. باز نزدیکش رفته و قدری آرامش کردند. مردم همه به همدیگر نگریسته کم کم مطلب به همه معلوم شد. الحمدلله صدای رعد موقوف شد والا دفیله و سان قشون بالاخره اسب دوانی برهم خورده بود.
هر وقت در طهران رعد و برق می‌شد یا باد شدید می‌آمد تمام سکنۀ طهران متذکر شده به هم می‌گفتند ‌ها بخت رو به سید آورد، چقدر پول بگیرد. دیگری می‌گفت کاش من یک ساعت جای او بودم. آن یکی می‌گفت طاقه شال است که حالا می‌برد. انگشتر است که حالا می‌گیرد. برحسب اتفاق یا اقبال سید گفته بود در آن چند سال اول سلطنت شاه بسیار هم در طهران رعد و برق شد بی اندازه هم مهیب و شدید بود».
 
عین السلطنه و سید بحرینی
خاطرات عین السلطنه، اطلاعات جالب دیگری از سید حسین بحرینی، روحانی کوتاه قد و چاقی که با چشمانی ریز و درخشان و چهره‌ای سبزه و متمایل به زرد، به سرعت توانست به مدد ترس موهوم و خرافه گرایی مظفرالدین شاه، در دستگاه حکومت او جایی برای خود دست و پا کند، به دست می‌دهد: «سید اصلا بحرانی است و من وقتی که شیراز رفتم معلوم شد. بحران قریۀ کوچکی است در گرمسیرات فارس. طلبه فقیری بود از گرسنگی طهران آمد و از طهران تبریز رفت. خودش را بحرینی قلمداد و محض آن که غریب بود کسان ولیعهد به او التفاتی کردند و خدمت ولیعهد بردند روضه خوان شد و کم کم ترقی کرد. بعد از سلطنت دیگر برای شاه هم روضه نمی‌خواند. پسرش می‌خواند. بسیار هم بدنفس آدمی ‌بود. کسانی که در شیراز و طهران در ایام فقر و فلاکتش از او کمک و یاری کرده بودند وقتی که نزدش می‌آمدند و اظهار آشنائی می‌کردند گردن نمی‌گرفت و امتناع می‌کرد. این را هم من در شیراز باز شنیدم در طهران هم هرگز نشد عریضه ای از کسی به شاه بدهد، یا انعامی ‌احسانی از شاه برای فقیری، ضعیفی، درمانده ای بگیرد. هر وقت شاه به دیگران نذر می‌کرد، این آدم زن و دختر خودش را می‌گفت لخت شوند لباس پاره پاره بپوشند و نذورات را به آنها می‌داد و صبح برای شاه قسم می‌خورد فلان پول یا فلان پارچه را به کسی دادم که لخت و عریان بود و نان شب نداشت».
«این سید از دولت سر این رعد و برق صاحب یک اعتبار و احترام و جبروتی بود که بازدید علمای بزرگ بزرگ و شاهزادگان و وزرای محترم [نیز] هرگز نمی‌رفت. به قدری شال، انگشتر، طلا، نقره، خز، سنجاب، پول شاه به او داده بود که خانۀ او صندوقخانۀ او مخزن جواهرات و اشیاء قدیمی‌شده بود. قریۀ نهاوند قزوین را به او بخشید که سالی سی هزارتومان منافع می‌بردند. میرزا ابوالقاسم خان مباشر آنجا [،] حاکم قزوین را نوکر خود حساب نمی‌کرد. خانه مرحوم حاجی حسین خان را در دروازه دوشان تپه برایش خرید».
«سید سه پسر داشت دو معمم یکی کلاهی، هر کس روزنامه خاطرات شاه را به اروپ [اروپا] خوانده باشد همه جا دیده که پس از بالها، مهمانیها، «آقا سیدحسین روضۀ خیلی خوبی خوانده» ذکر شده است. سیدحسین با کلاه و فکل و کراوات در میان راه آهن روضه‌ها خوانده شاه و امیر بهادر جنگ و متملقین دیگر در حضور مهماندارها و فرنگیها گریه‌ها، ناله‌ها، ندبه‌ها کرده اند که صدای آنها به قول روضه خوانها به کربلا رسیده. بصیرالسلطنه پسر دیگرش پیشخدمت مخصوص بود. [قریۀ] شادمهان قزوین را به او بخشید. در فوت مظفرالدین شاه علی التحقیق هشتاد هزار تومان پول نقد در بانک داشت سوای جواهرات و اشیاء قیمتی دیگر. سید و پسرانش دارای دو سه کرور ملک و پول و جواهر و سایر چیزها فعلاً هستند».
 
 استخاره چاره ساز سید!
شاید خواندنی‌ترین بخش از نقش سید بحرینی در دربار مظفرالدین شاه، حکایت استخاره معروف سید در بازگرداندن امین السلطان از تبعید قم و تعیین دوباره او به عنوان صدراعظم است.
«امین‌السلطان پس از برکناری به حالت تبعید و تحت‌الحفظ رهسپار قم شد. اما شاه یکسال و نیم پس از برکناری امین‌السلطان، امین‌الدوله ‌را بی‌کفایت و نالایق تشخیص داد و در تعیین صدراعظم جدید مستاصل گردید. او میان حاج محسن خان مشیرالدوله سفیر سابق ایران در عثمانی که مدتی ریاست شورای وزیران را بر عهده داشت،‌ میرزا عبدالوهاب نظام الملک والی فارس و وزیر عدلیه بعدی و همچنین میرزاعلی‌اصغر خان امین‌السلطان صدراعظم برکنار شده و تبعیدی در شک و تردید بود که کدام یک لایق‌ترند.
در این میان طرفداران امین‌السلطان که بسیاری از درباریان نیز از آن جمله بودند به تلاش افتادند تا شاه را به گزینش نامبرده و بازگرداندن وی از قم متقاعد سازند. شاه پذیرفت که میان نظام‌الملک،‌ مشیرالدوله و امین‌السلطان یکی گزینش شوند. او تاکید کرد که طبق رفتارش پدرش (ناصرالدین شاه) باید به استخاره متوسل شود و هیچ کس را برای انجام این مسئولیت دینی لایق‌تر از «سیدعلی اکبر بحرینی» نمی‌دانست.
اطرافیان شاه به سرعت با بحرینی تماس گرفته و موضوع درخواست شاه را به اطلاع وی رساندند. آنان سپس در یک تبانی با بحرینی از یکسو و همچنین با تشریفاتچی‌هائی که همواره پشت سر شاه می‌ایستادند از جانب دیگر، تلاش کردند تا نقشه خود را در جریان استخاره به پیش ببرند.
ترتیب استخاره چنین داده شد که «حکیم‌الملک» پشت صندلی شاه بایستد، تا اسمی ‌را که شاه داخل قرآن می‌گذارد، ببیند. سیّد بحرینی هم حین انجام تشریفات استخاره،‌ به بالا بنگرد و از اشارة‌ مثبت و یا منفی حکیم‌الملک تکلیف را بداند.
روز موعود فرا رسید و مجلس استخاره در نارنجستان بلور که بنایی مستقّل و زیبا و در جنوب غربی دیوانخانه واقع بود، منعقد گردید... شاه بالای صندلی قرار گرفت و گفت تا آقای بحرینی را به حضور بخوانند. او مردی کوتاه قد و سمین (چاق) بود و چشمانی ریز و درخشان و چهره‌ای سبزه متمایل به زرد داشت. او بسم‌الله گویان و ذکرکنان با ترتیبی خاصّ به حضور آمد. شاه به او گفت: آقا، بیایید روبروی من بنشینید که امر مهمی ‌در پیش است و از خداوند راه می‌خواهیم.
سیّد بحرینی برابر شاه روی قالیچه به زمین نشست. شاه نام یکی از افراد مورد نظر را که بر ورقهای جداگانه نوشته و به پشت روی میز گذاشته شده بود برداشته،‌ میان اوراق قرآن قرار داد و به دست آقا سپرد.
سیّدبحرینی با آداب تمام قرآن را بوسیده،‌ به خواندن دعای لازم پرداخت و در پایان ذکر، سر را به آسمان بلند کرد،‌ سوی حکیم‌الملک نگریست و او سر را با علامت منفی بالا برد. آقا قرآن را گشود و پس از مطالعه سربرآورده،‌ عرض کرد: آیه‌ نهی است و راه نمی‌دهد.
شاه ورقة دوّم را لای کلام‌الله نهاد و باز اشاره‌ حکیم‌الملک کار خود را کرده، آیه نهی آمد. بار سوّم که نام امین‌السلطان میان اوراق مقدّس رفت، سر حکیم‌الملک به علامت اثبات به زیر آمد و سیّدبحرینی گفت: قربان،‌ آیه ‌امر است و بهتر از این نمی‌شود.
شاه بدون اینکه سخن گوید اوراق را درهم ریخت و بار دیگر نام امین‌السلطان را از میان آنها برداشته،‌ لای قرآن نهاد. این مرتبه نیز اشاره‌ حکیم‌الملک فهماند که باید آیة امیر بیاید و چنین شد.
شاه نفسی برآورده خیالش راحت شد و گفت: معلوم می‌شود که خداوند این‌طور خواسته که باز او بیاید. فی‌المجلس امر کرد تا صدراعظم معزول را از گوشة عزلت قم بار دیگر به صدارت بخوانند».

رمانتیک‌ترین شهر‌های جهان!


آمستردام هلند به عنوان رویایی‌ترین شهر شناخته شده و در رده‌های بعدی شهر‌های بالی اندونزی، دوبرونیک کرواسی، (بوردو فرانسه)، شهر مراکش در کشور مراکش و ونیز ایتالیا قرار دارند.
 
آمستردام هلند
آمستردام (به هلندی: Amsterdam) پایتخت کشور هلند است و در غرب این کشور واقع شده‌است. این شهر بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد و از این تعداد نزدیک به نیمی‌از آنها را مهاجران خارجی یا خارجی تبارها تشکیل می‌دهند که تنوع آنها به صد ملیت می‌رسد.
هستهٔ اصلی این شهر تاریخی در قرون وسطا بوجود آمد و در قرن شانزدهم توسعه یافت و تبدیل به مهم‌ترین بندر تجاری اروپا شد. بندر آمستردام از شرق به دریاچهٔ اَیسل مِیر وصل می‌شود و از غرب از طریق یک کانال کشتیرانی به دریای شمال و آبهای آزاد راه دارد. ورود آب به این مجراها کنترل می‌شود چون آمستردام نیز مانند مناطق وسیعی از هلند زیر سطح دریا قرار گرفته‌است. رودخانهٔ آمستِل از وسط آمستردام می‌گذرد و شبکهٔ گسترده‌ای از کانالها و نهرها بخش‌های مختلف شهر قدیمی ‌را به هم وصل می‌کنند. این کانالها به تدریج طی چهار پنج قرنِ گذشته به شکل نیم دایره‌هایی دورِ هستهٔ اولیهٔ شهر حفر شده و گسترش یافته‌اند. کاربرد اصلی آنها جابجایی بار و محصولاتِ وارداتی از کشتی‌ها به انبارها و تجارتخانه‌ها و بالعکس از آنجا به بندرگاه بوده‌است. در قرون هفدهم و هجدهم که دوران شکوفایی اقتصاد استعماری هلند بود، خانه‌های اعیان نشین بسیاری در حاشیهٔ کانالهای بیرونی ساخته شدند که بسیاری از آنها هنوز هم پابرجا هستند.
بخش مرکزی آمستردام بافت فشرده و زیبای قدیمی ‌خود را به خوبی حفظ کرده‌است و به یک موزهٔ رو باز و دیدنی می‌ماند. به همین خاطر یکی از جاذبه‌های گردشگری در آمستردام، قایق‌سواری در کانال‌های داخل شهر است که از مقابل بسیاری از ساختمان‌های زیبای شهر می‌گذرد.
دانشگاه آمستردامUvA و دانشگاه آزاد یا VU بزرگ‌ترین مراکز آموزشی این شهر هستند که در رشته‌های گوناگون دانشجو می‌پذیرند. در زمینهٔ هنر، مدرسهٔ عالی هنرها (Amsterdamse Hogeschool voor Kunsten) مهتمرین مرکز آموزشی ست که در رشته‌هایی چون رقص، موسیقی، نمایش و سینما دانشجو می‌پذیرد.
هلند برای هنردوستان نیز مکانی رؤیایی‌ست. گذشته از معماری زیبا، این شهر نسبت به مساحتش گنجینه‌های هنری بسیاری را داراست و پر است از موزه‌ها و گالریهای مختلف. از نقاشی‌های خیره‌کنندهٔ رمبراند، ورمیر  و ون گوگ  که در موزه‌های اصلی به نمایش گذاشته شده‌اند گرفته، تا موزه‌های کوچکی مانند موزهٔ شکنجه. سه موزه اصلی آمستردام در میدان موزه[Museumplein] واقع‌اند.
از نظر تجاری این شهر اهمیت زیادی در هلند دارد و دفاتر بسیاری از شرکت‌های بزرگ در آن واقع شده است. برخی شرکت‌های جهانی نیز بدلیل تسهیلات مالیاتی هلند نسبت به کشورهای مجاور، دفاتر منطقه‌ای خود را در این شهر و بخصوص در اطراف فرودگاه اسخیپل (سکیپل) در نزدیکی آمستردام مستقر ساخته اند که از آن میان می‌توان به سونی اشاره کرد.
 
 
                  -----------------------------------------------------------------------
 
بالی اندونزی
بالی جزیره‌ای است واقع در کشور اندونزی که از مراکز گردشگری مهم جهان به شمار می‌رود. مختصات آن ۸° ۲۵′ ۲۳″ جنوبی و ۱۱۵° ۱۴′ ۵۵″ شرقی است. جزیرهٔ بالی جزو یک رشته‌جزایر است که جزیرهٔ جاوه در غرب آن و جزیرهٔ لومبوک در شرق آن قرار گرفته‌است. هنرهای گوناگون همچون رقص، تندیسگری، نگارگری، چرمگری، فلزکاری و بویژه موسیقی سبک گامِلان در این جزیره در سطح بسیار بالایی قرار دارند.

مردم بالی از تبار نژادی ماقبل تاریخی هستند که از راه خاک اصلی قارهٔ آسیا در حدود ۲۵۰۰ پ.م. به مجمع‌الجزایر اندونزی کوچیدند. با رسیدن هندوها دورهٔ ماقبل تاریخ به پایان رسید. رسیدن هندوها در سال ۱۰۰ پ.م. به‌وسیلهٔ سفال‌نوشته‌های براهمی ‌که بدست آمده‌اند تأئید شده‌است.
شاهنشاهی ماجاپاهیت (۱۲۹۳–۱۵۲۰ میلادی) که در جاوهٔ شرقی مستقر شده بود در سال ۱۳۴۳ یک کوچ‌نشین هم در جزیره بالی برپا کرد. در پی حملات پیاپی، شاهنشاهی ماجاپاهیت کمی ‌پیش از ۱۵۰۰ میلادی، سرنگون شد و این امر باعث مهاجرت گسترده به بالی شد.
 
-----------------------------------------------------------------------
 
برونیک کرواسی 
-----------------------------------------------------------------------

بوردو فرانسه
بردو یا بوردو (به فرانسوی: Bordeaux) از شهرهای فرانسه و مرکز ناحیه آکیتن است.
فرودگاه بین المللی، ایستگاه قطار اروپایی، محورهای اصلی بزرگراه‌ها و جاده‌های اصلی، راه دریایی به اقیانوس اطلس و بندر، مرکز آکیتن، دریچه‌ای رو به جهان را برای بوردو می‌گشایند. بوردو قطب اروپایی فناوری پیشرفته، شهر تبادلات بین المللی و بزرگترین باغ‌های انگور فرانسه , نوع خاصی از انگور به نام انگور بوردو در آن یافت می‌شود. مرکز اقتصادی جنوب غربی فرانسه ‌است و به طور اخص در زمینه هوانوردی، فناوری فضایی و دفاعی فعالیت می‌کند. در بخش خدمات، فعالیت بسیار تجاری تسلط دارد و خدمات وابسته به موسسات تولیدی در این شهر مرکزیت یافته‌اند.
 

قطار ت.ژ.و چهار ساعته فاصله بوردو تا پاریس را طی می‌کند.
بوردو یکی از شهرهای دانشگاهی مهم است و دارای ۱۰۰۰۰۰ دانشجو، ۴ دانشگاه، ۱۴ مدارس عالی و ۵۰۰۰ پژوهشگر در ۲۰۰ آزمایشگاه است. امکانات پژوهشی بوردو این شهر را در رتبه اول در کشور فرانسه قرار داده‌است و زمینه‌های تخصصی (شیمی ‌مولکولی، لیزر قوی، ...) این رتبه را تقویت می‌کنند.
همچنین بوردو با زندگی فرهنگی بسیار فعال، به عنوان یک مرکز بزرگ روشنفکری و هنری نیز مطرح است. این شهر موطن نویسندگان و نقاشان مشهوری چون میشل دو مونتنی، شارل دو مونتسکیو، فرانسوا موریاک، آندره لوت، آلبر مارکه و اودیلن ردون است. میراث معماری این شهر برجسته و بسیار قابل توجه‌است.
 
----------------------------------------------------------------------

شهر مراکش در کشور مراکش
شهر مراکش یکی از شهرهای کشور مراکش است.
بدلیل قرمز بودن تمامی ‌ساختمانها و بناها در این شهر، شهر مراکش با نام شهر سرخ (حمرا) نیز شناخته می‌‌شود این شهر یکی از مهم‌ترین شهرهای گردشگری کشور مراکش است و میدان جامع فنای آن یا میدان معرکه گیری از جاذبه‌های فرهنگی و گردشی مراکش است.
 
----------------------------------------------------------------------

 ونیز ایتالیاوِنیز شهری است در کشور ایتالیا. ونیز به شهر کانال‌ها مشهور است و با جمعیتی بالغ بر ۲۷۱،۶۶۳ نفر مرکز ناحیه وِنِتو است شهر ونیز در شمال ایتالیا و در میان دریای آدریاتیک قرار گرفته است. ونیز بصورت جزیره‌های کوچکی است و خشکی‌ها به وسیله کانال‌ها از هم جدا شده‌اند و تردد در شهر به وسیله قایق صورت می‌گیرد.
 
 
 

تئاتر منحرف جنسی در تهران!!

رویج و عادی‌سازی اباحه‌گری و ابتذال‌بخشی از محورهای نمایش «هدا گابلر» است که از 15 دی ماه برای عموم مردم در تئاتر شهر تهران در حال نمایش است. نمایش «هدا گابلر»به محلی برای ترویج اباحه‌گری، ابتذال و عادی‌سازی چند شوهری، اختلاط زن و مرد و استفاده از نمادهای یک فرقه انحرافی موسوم به «بردگی جنسی و فراماسونری» و دیگر اقدامات ضدارزشی تبدیل شده است. در یکی از بخش‌های این تئاتر شخصیت زن نمایش توسط زنجیری از سوی معشوقه خود کشیده می‌شود که این تصویر نماد فرقه انحرافی بردگی جنسی است. عمده موضوع این نمایش حول شخصیت یک زن خودخواه و هوسران و مطلقه استوار شده که هم اکنون با اینکه شوهر دارد با یک قاضی بی‌قید نیز دوست بوده و با وی رابطه دارد. در ادامه این نمایش که مبتنی بر نگره توهم‌افکن و سیاه‌آلود نویسنده نروژی آن یعنی «هنریک ایبسن» Henrik-Ibsen است، زن هوسران همواره به دنبال اجیرکردن عشق مردان برای خود بوده و به راحتی با دوستش - شخصیت قاضی- رابطه نامشروع دارد، اگرچه این رفتار در منظومه تفکرات غرب طبیعی به نظر می‌رسد. عادی‌سازی شرب خمر و حالات مستی پس از آن به صورت تلویحی با پوشش خوردن آب پرتقال و نیز برقراری رابطه نامشروع به صورت علنی و آشکار از دیگر نکاتی است که در این نمایش مبتذل دیده می‌شود و گفته قاضی این نمایش مبنی بر اینکه «من دوست دارم همیشه نفر سوم باشم» موید اباحه گری جنسی در این نمایشنامه است. بر پایه این گزارش نمایشنامه «هدا گابلر» یک درام تراژیک -تخیلی با مختصات تفکر غربی است. در این داستان «هنریک ایبسن» - نویسنده این مجموعه - برای اینکه تأملات درونی‌اش را پنهان کند در قالب یک شخصیت دیگر آن را به مخاطب نشان می‌دهد. واضح است که نویسنده تحت تأثیر متون فلسفی نیست‌‌انگاری قرار داشته؛ فلسفه‌ای که بنیانگذارش فردریش نیچه بوده است. شخصیت داستان، فردی آشفته‌حال و ناامید است که برای اطمینان یافتن از قدرت خویش، موجب نابودی اطرافیان و نزدیکان می‌شود و سرانجام در مقابل کشمکش‌های زندگی تسلیم می‌شود و خود را به مرگ می‌سپارد. نگاه ایبسن به زندگی توهم‌آلود و سیاه است و شخصیت نمایشی او آدمی شکست‌خورده و ناموفق را به تصویر می‌کشد. فردی که از همه ناامید شده است و اعتماد به نفس پایین او را به کام مرگ می‌کشاند.